" انقلابهای" رنگی : از اسطوره تا واقعیت Persian Share TweetThis article is written by an Iranian comrade and deals with the so-called colour "revolutions", with quotes from the article The future of the left in Ukraine. روزبه کلانتری" ... تنها پس از آغشته شدن به خون شورشیان ژوئن است که پرچم سه رنگ توا نسته ا ست به پرچم انقلاب اروپا ، به پرچم سرخ ، تبدیل شود . و ما[ به همین مناسبت] فریاد می زنیم : " انقلاب مرده است ! زنده باد انقلاب ! " ( کارل مارکس / نبردهای طبقاتی در فرانسه )" انقلابی که نتوانم برای آن به رقص در بیایم ، انقلاب من نیست ... "( اما گلدمن ، آنارشیست انقلابی آمریکایی )در آمد : " انقلاب " رنگی در ذیل مدلهای شناخته شده و کلاسیک جامعه شناسی سیاسی در باب تغییرات و دگرگونیهای اجتماعی نمی گنجد . " انقلاب " رنگی یک پدیده پسا جنگ سردی و به این معنا نوین و متاخر است . " انقلاب" رنگی هم یک مدل برای " گذار به دموکراسی"، هم یک استراتژی برای نیروهای "دموکراسی" خواه و جنبشهای اجتماعی و هم پدیده ای از جنس پروپاگاند است. " انقلاب" رنگی یک کودتای فرا مدرن ((post-modern coup است . تنها در فقدان "خطر و تهدید " سرخ است که می توان انقلابهای نارنجی و مخملی و ... راه انداخت ، واژه های شناسنامه دار را قلب و رنگ کرد و توحش راست و نئولیبرالیسم را درزرورق " رادیکالیسم " پیچید و درمقام "انقلابیگری" بر نشاند . به هرحال به واسطه اهمیت کنونی این اصطلاح و پدیده در صحنه سیاست و از جمله تلاشی که در جهت "صدور" این نوع "انقلاب" به ایران صورت می گیرد، چاره ای جز نقد و بررسی محتوای واقعی آن از ورای خطه های مه آلود شعار و تبلیغات وجود ندارد . از برکت منابع مالی نا محدودی که امروزه در اختیار این سنخ از "انقلابیون" و حامیان آنها قرار دارد ، دروغهای بی آزرم و ناشیانه ای در این باب در ابعاد بسیار گسترده ای منتشر شده اند . ما نه چنین منابع مالی ای در اختیار داریم و نه چنان دستگاههای خبر پراکنی . تنها سلاح ما ثبت علمی و مستدل حقایق تاریخی است که دارای قدرتی اقناع کننده است و می توان اذهان را مجاب سازد . جعلیات و دروغ نمی توانند در آزمون زمان تاب بیاورند و سرانجام به علت تناقضات درونی خود تکه پاره خواهند شد . تنها انقلابها و انقلابیونی که خود را از دروغ و رنگ پالوده باشند می توانند تالی رویدادهای عظیم گردند ."انقلاب" رنگی به تغییرو تحولاتی اطلاق می شود که تا کنون در کشورهای باقیمانده از بلوک سابق شرق اتفاق افتاده و هیات حاکمه این کشورها جای خود را به حکومتهای یکسره طرفدار غرب داده اند . این تحولات با وقوع "انقلاب" مخملی" ((velvet revolution در دوره 6 هفته ای17 نوامبر تا 29 دسامبر 1989 در چکسلواکی آغاز می شود و با وقوع تحولات مشابهی به شکل زنجیره ای در صربستان(دو مرحله 1997 و 2000) ،گرجستان (2003)،اوکراین(2004) و قرقیزستان(2005) ادامه می یابد.این مقاله به بخشی از ابعاد گوناگون "انقلابهای " رنگی و عوامل تاثیرگذار بر آن در سطح مشخصی از تحلیل می پردازد و از مجموعه نکاتی -که دارای شماره گذاری جداگانه هستند- تشکیل شده که ابعاد مختلف بحث را می پوشانند و در ارتباط با هم یک کلیت دارای جهت گیری مشخص را شکل می دهند . بررسی عمیق تر و موشکافانه تر این مسایل محتاج مجالی دیگر خواهد بود.1 - دوران پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد که به عناوین دهان پر کن و پر طمطراقی نظیر " پایان عصر دیکتاتوریها " ، " آغاز نظم نوین جهانی " ، " دورا ن صلح جهانی " ، "پیروزی مدنیت غربی" ، " پایان کمونیسم " و .... ملقب می گردید ، بیش از هر چیز با واژه "دموکراسی" تداعی می شود که پرچم و وجه هویتی " جهان آزا د " و بلوک غرب در مقابل اردوگاه حریف بود . اما پیروزی دموکراسی در روسیه و اروپای شرقی که بعضا به مدد استفاده از روشهای "مسالمت آ میز" و "دموکرا تیکی" نظیر به توپ بستن دومای روسیه توسط قهرمان بزرگ دموکراسی بوریس یلتسین به شیوه محمد علی میرزای قاجار حاصل آمد ، اولین محصولاتش را به صورت فقر و نا امنی ا قتصادی و سیع و بی خانمانی ، ا نبوه شدن توده بیکاران، تزلزل امنیت و رفاه عمومی ، میدانداری مافیای سیاسی و ا قتصادی ، عربده کشی نئوفا شیزم و را سیزم و سر بر کردن جدالهای خونین قومی در برخی مناطق ( نظیر یو گسلاوی ) برای توده مردم این کشورها به ا ر مغان آورد . در حقیقت "پیروزی دموکراسی " فرمول توهم برا نگیزی بود که سیاستمداران لیبرا ل و روشنفکران نارا ضی و بخشی ا ز مردم کشورهای بلوک شرق و جهان سوم را در پشت سرآ لترنا تیوهای ا ولترا راست و ارتجاعی و دور نمای نظم نوین جهانی آمریکا بسیج نمود . پس از مدتی بر خیلی ها روشن گشت که پایا ن جنگ سرد نه تنها با گسترش صلح و آزادیها و حقوق انسانی متراد ف نیست بلکه تمام دنیا تحت تا ثیر روندهای خطرناک و ضد انسانی سالهای پس ا ز جنگ سرد و نا ا منی سیاسی و ا جتماعی در سطح بین المللی قرار گرفته است . بدین ترتیب با توجه به فقر و بی خانمانی و آ وارگی و مرگ و میر ناشی از گرسنگی و جنگ در چند سال پس از ا تمام جنگ سرد نمی توان حکم جا لبی در مورد دنیای تحت سیطره دموکراسی صادر کرد. فی ا لوا قع دموکرا سی معادل و اسم رمزی است برای برقراری مناسبات کا پیتا لیستی و بازار در عرصه ا قتصاد و سیستم سیاسی ای ا زسنخ حکومتهای ا لیگارشیک اروپای غربی و آمریکا که چیزی جز دیکتاتوری پارلمانی بورژوازی نیست . دنیای پر زرق و برق دموکراسی دنیای انتخابا ت دوره ای فرمایشی ، حاکمیت نهادهای نظامی و ا منیتی و بوروکراسی و سایر نهادهای غیر ا نتخا بی ، رسانه ها و متخصصین و روشنفکرا ن جیره خوار و نوکر صفت و دستگاهی و شهروندان مستا صل ، ناتوا ن ، مرعوب و ا تمیزه شده ا ست و اگر کسی آگاهانه به دفاع از این وضعیت بر می خیزد و در مقام توجیه این مسائل قرار می گیرد ، رسما به بربریت خود اعتراف می کند .2 - اما در در رابطه با روشهای مختلف پیشبرد فرایند دموکرا تیزا سیون که برای نیروهای دموکرا سی خواه کشورهای دارای حکومتهای استبدادی تجویز می شود ، نظریات " ساموئل ها نتیگتون" از بهترین منا بع ا ست که در حقیقت بیان سیستماتیزه تجربه بورژوا زی در سطح جهانی درربع قرن اخیرا ست و منبع اصلی درا فشا نیهای تئوریک و نظریه پردازیهای به ظاهر خلاقانه تئوریسینهای دوم خردادی و لیبرا ل وطنی است که بدون ذکر منبع و اشاره به اصل به عنوا ن " کشفیا ت " نظری در قالب مانیفستها و مقالات رنگا رنگ به خورد جامعه داده می شود . هانتیگتون با توجه به تجربه گذ ار از دیکتاتوری به دموکرا سی در کشورهای آمریکای لاتین ، ایبری ، آسیای شرقی ، آفریقای جنوبی و اروپای شرقی سه مسیر یا مدل برای دموکراتیزاسیون پیشنهاد می دهد ( 2 ) :1- استحا له یا تغییر شکل (Transformation) : مانند تجربه تحول اسپانیای ژنرال فرانکو به حکومت خوان کارلوس و برزیل تحت حکومت نظامیان . [ و ایضا مدل مورد نظر اصلاح طلبان حکومتی در ایران ] : در این مدل یک جناح دموکراسی خواه در داخل حاکمیت و یک اپوزسیون میانه رو در خارج از حکومت وجود دارد و در هماهنگی باهم برنامه را به پیش می برند اما ابتکار عمل با جناح دموکراسی خواه داخل حاکمیت است .2- جابجایی ) Transplacement ) : مانند واگذاری قدرت از طرف حکومت آپارتاید آفریقای جنوبی و یا حزب کمونیست چکسلوا کی . ترکیب نیروهای پیش برنده فذایند در این مدل نیز مانند مدل فبل است . تنها تفاوت در اینجاست که در این مدل ابتکار عمل با اپوزیسیون میانه رو خارج از حکومت است .3- جایگزینی یا براندازی ( Replacement ) :البته هانتیگتون نظرات خود را پیش از وقوع انقلابهای رنگی و یا ارائه طرح رفراندوم در ایران ارائه داده است اما چون موضوعات مورد نظر ما تجانس زیادی با این مدل هانتینگتون دارد ما موارد یک و دو را رها می کنیم و به توضیح مختصر مورد آخر می پردازیم . این مدل که به انقلاب شباهت دارد ، برای کشورهایی که رژیم دیکتاتوری نشانی از تغییر ندارد و یکدست و فاقد جناح بندیهای درونی است و باید تماما توسط اپوزیسیون کنار زده شود ، کاربرد دارد . در این راستا یک اپوزیسیون " میانه رو " توجیه و تقویت شده و کاملا وابسته و مطیع غرب پروسه گذار را کنترل می کند تا کمترین تکانهای اجتماعی اتفاق بیافتد و به اصطلاح "آ ب از آب تکان نخورد" و " خشونت " و " هرج و مرج " را به مینی مم برساند و اعتراضات را کنترل و مهار کند و از بسط و توده ای و رادیکال شدن و تسری یا فتن آن به حیطه ها یی که لازم نیست جلوگیری نماید . این مدل قبل مثلا در مورد برا نداختن حکومت چائوشسکو در رومانی و مارکوس در فیلیپین به منصه ظهور رسیده است .3 - فروپاشی بلوک شرق بر خلاف تصورات رایج بلوک پیروز را در قبا ل مسا ئل روز و آینده اش دچار ابهامات و آشفتگیها و تلاطمات اساسی سیاسی و ایدئولوژیک نمود . در این راستا تداوم حیات سیاسی - نظامی ناتو نیز در معرض تهدیدات جدی قرار گرفت . در این میان در خصوص بقاء یا برچیده شدن این پیمان نظامی دو دیدگاه رئالیسم ساختاری و نهادگرایی نو لیبرا ل در مقابل هم قرار گرفتند . در مقابل رئالیستهای ساختاری که بقاء ناتو را نا لازم می دانستند ، نهاد گرایان نولیبرا ل اعتقاد داشتند که تداوم ناتو نه در حفظ ساز و کارهای نظامی و امنیتی موجود بلکه در گرو گسترش آن است . با برگزار شدن اجلاس ناتو در رم ( 1991 ) و پذیرش تز گسترش ناتو به شرق رویکرد دوم مورد استقبال تمام اعضاء قرار گرفت . از آن زمان به بعد ناتو دیگر مانند قبل پیمانی تدافعی و منطقهای ( اروپا محورانه ) نبود چون مسئله گسترش ناتو به شرق علاوه بر آنکه سیاست پیشروانه و تهاجمی را ایجاب می نمود ، محدوده جغرافیایی وسیعتری از اروپا ( مثل آسیای مرکزی ، قفقاز و خاورمیانه ) را به به عنوان حوزه های عملیاتی خود برگزیده بود . از نقطه نظر هدف سرا ن پیمان مدیریت بحرانهای بین المللی ، ناسیونالیسم افراطی ، بنیادگرایی ، تروریسم ، مبارزه با تکثیر تسلیحا ت کشتار جمعی را جایگزین دستور کار سنتی ناتو یعنی " مهار کمونیسم " نمودند . به لحاظ ساختاری تاکید این سازمان بر لزوم پذیرش اعضای جدید که عمدتا شامل جمهوریهای اروپای شرقی بر جامانده از اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند ، زمینه را در جهت دگرگونی ساختاری در پیمان مهیا نمود . از لحاظ کارکردی نیز کار ویژه هایی نظیر اشاعه دموکراسی ، حقوق بشر ، اقتصاد بازار آزاد ، مبارزه با بلایای طبیعی و ... به کار ویژه های کلاسیک نظامی - امنیتی ناتو اضاقه شدند . (3)4 - از سوی دیگر روسیه با وجود کمبود منا بع و مشکلا ت فراوا ن سعی می کرد با ا فزا یش پیوندهای سیاسی و اقتصادی با کشورها ی نوپایی که با تجزیه اتحاد جاهیر شوروی ا یجاد شده بودند از هیات حاکمه آ نها که غالبا ازاعضا و وابستگان و کادر های احزاب کمونیست در دوران شوروی تشکیل می شد ، در مقابل مخالفان سیاسی و شوکهای اقتصادی محافظت نماید و این کشور ها را همچنان در دایره نفوذ خود نگا ه دارد . در حقيقت، روسيه كوشيد تا از طريق استقرار رژيمهاي امنيتي نظير پيمان شانگهاي با عضويت دول چين، تاجيكستان، ازبكستان، قزاقستان و قرقيزستان در ژوئن 2001 و سازمان پيمان امنيت دستهجمعي (CSTO ) با شركت كشورهاي قزاقستان، قرقيزستان، تاجيكستان، بلاروس و ارمنستان در مي 2002، نه تنها مديريت امنيتي منطقه آسياي مركزي در حوزههايي همچون: تروريسم، بنيادگرايي اسلامي، مواد مخدر، ناسيوناليسم قومي و .. بر عهده گيرد، بلكه مانع از تداوم توسعه جغرافيايي ناتو به منطقه آسياي مركزي گردد. اما به دلایلی نظیر سیاستهای ناهماهنگ روسیه در قبال کشورهای مشترک المنافع ، قدرت گرفتن گروههای اپوزیسیون با وجهه غربگرا و چاشنی ضد روسی و مورد حمایت آمریکا و دیکتاتوری روز افزون این رژیمها که از مشروعیت آنها می کاست و باعث تمرد آنها از سیاستهای روسیه می شد ، این پیوند به تدریج سست گردید .(4 ) از جانب دیگر جمهوریهای اقمار شوروی سابق به لحاظ موقعیت استراتژیک و از جنبه بسط و توسعه نظام تک قطبی در جهان برای آمریکا حائز اهمیت فراوانی هستند و به همین دیلیل این کشور خیلی زود برای ملحق کردن این مناطق یعنی اروپای شرقی ، آسیای مرکزی و قفقاز به مناطق تحت سلطه خود وارد عمل شد و شروع به برنامه ریزی نمود . اهدافی نظیر پایان دادن به نفوذ سنتی روسیه و ترکیه ، ایجاد کمربند امنیتی جدید در شمال ایران و دسترسی 22 میلیارد تن نفت و 3 هزار میلیارد تن گاز در آسیای مرکزی و قفقاز به عنوا ن دومین شاهراه انرژی جهان و ... که آمریکا از این توسعه طلبی در سر می پروراند ، این مناطق را به محل کشمکش و جدا ل روسیه و آمریکا و دومین محور منازعات پس از خاورمیانه تبدیل نموده است . ( 5) بدین ترتیب محیط سیاسی داخلی این کشورها نیز در امتداد این جنگ تقسیم حوزه نفوذ سیاسی و نظامی و اقتصادی آرایش یافت و شکل گرفت بدین صورت که در این کشورها تقابل یک حکومت باقی مانده از بلوک شرق سابق و یک جناح شکست خورده از نظر تاریخی و تاریخ مصرف گذشته و غوطه ور در فساد اقتصادی و بحران را با یک اپوزیسیون لیبرال با چاشنی ضد روسی - که تماما با غرب و جناح و بلوک پیروز در سطح جهان چفت شده بود - شاهد بودیم و آن پدیده ای که تحت عنوان انقلابهای رنگین شهرت یافت اساسا در بستر این تقابل مشخص دو نیروی سیاسی خاص و با اهداف سیاسی مشخص شکل گرفت . از این منظرمحتوا و جهت گیری واقعی " انقلابهای " رنگی را باید بر اساس جایگاه آن در عرصه ژئوپلیتیک بین المللی تبیین نمود. مفاهیم انتزاعی ای نظیر " دموکراسی " و "دموکراسی" خواهی حتی در انواع لیبرال و پارلمانی آن قادر به توضیح وقایعی که برنامه ریزان و هدایت کنندگان آنها،کیلومترها دورتر از سرزمین اصلی ، به چگونگی تحقق منافع جهانی خویش می اندیشند نمی باشند . بر اساس این مقدمات انقلابهای رنگی را باید مر حله ای از جدا ل دیپلوماتیک و سیاسی دولت آمریکا و غرب برای بسط نفوذ در کشورهایی که در دوران جنگ سرد در حوزه نفوذ بلوک غرب قرار نداشتند تلقی کرد ودر هرجا که به هردلیلی نیاز به چنین تحولاتی احساس نشود، دیگر از کارناوال و بوق و کرنا و میزگردهای بی بی سی و سی ان ان و دلارهای "سوروس" و برنامه های " ترویج دموکراسی " و شبکه ان جی او ها خبری نیست . نمونه چنین حکومتهای مطلقه و مستبد و غرق در فساد در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز که درعین تحمیل فقر و استبداد به مردم این کشورها درعین حال مورد حمایت آمریکا و غرب می باشند کم نیستند : حکومت موروثی علی اف در آذربایجان ، نظربایف در قزاقستان، کریم اف در ازبکستان و حتی " ترکمن باشی " سابق درترکمنستان . درتوضیح دلایل این حمایت می توان از همان جمله ای استفاده کرد که "روزولت " زمانی در مورد " سوموزا " (دیکتاتورسابق نیکاراگوا که به دست انقلابیون ساندینیست ساقط شد) به کاربرده بود : " درست که سوموزا الحق بچه حرامزاده ای است. اما چه می شود کرد ؟ او بچه حرامزاده ماست ... "5 - تا کنون در مجموعه کشورهای فوق الذکر با سه انقلاب رنگی یعنی انقلاب مخملی در گرجستان ، انقلاب نارنجی در اوکراین و انقلاب لاله ای در قرقیزستان مواجه شده ایم . بررسی نحوه و قوع این تحولات ما را به ا لگو و مسیر مشترک و مشابهی که در تمام آ نها دنبا ل شده است می رساند . از یک سو ما با ناتوانی مسکو در اعمال نفوذ به شیوه سابق و از دست رفتن پایگاه سنتی آن مواجه هستیم و از سوی دیگر غرب به این نتیجه می رسد که کارکردن با این طیف از رهبران که به حل مسائل در چارچوب همکاری با مسکو می نگرند بی فایده است . هر چند که خود اینها دردوره ای آن بخش از بوروکراسی حاکم بر کشورهای بلوک شرق را نمایندگی کردند که طرفدار حرکت در مسیر کاپیتالیسم و نزدیکی با آمریکا بودند. در گام بعد ی تحت عنوان " برنامه حمایت از ترویج دموکراسی " پشتیبانی آشکار و همه جانبه از اپوزیسیون از اپوزیسیون چفت شده با غرب و ضد روسیه این کشور ها به عمل می آید . به خاطر جوسازی و سیعی که در اثر حمایت آمریکا و غرب حول یک انتخابات ( مجلس یا ریاست جمهوری ) به راه افتاده است ، کنترل کار ا ز دست رهبران خارج می شود و قدرت به شیوه ای کنترل شده به اپوزیسیون طرفدار غرب این کشورها منتقل می شود . مطلبی که از " یان ترا ینور " در " گاردین " آمده است در این رابطه بسیار گویا ست : " ... اگر چه فاتحین انقلاب نارنجی اوکراینیها هستند لیکن کارزار آن (کارزار بسیار پیشرفته که با مارکتینگ و تبلیغات بسیار عالی که در 4 سال اخیر در 4 کشور انجام گرفت ) توسط آمریکاییان برای نجات انتخابات دستکاری شده و سرنگونی رژیمهای " نامطلوب " صورت گرفت . این کارزار که توسط دولت آمریکا ، مشاورین آمریکایی ، نظر سنجان ، دیپلماتها ، هر دو حزب بزرگ آمریکا و سازمانهای غیر دولتی آمریکایی تامین مالی و سازماندهی گردید، در اروپا اولین بار در سال 2000 مورد استفاده قرار گرفت تا " اسلوبودا ن میلوسوویچ " را به کمک صندوق رای از پا در آورد ... " (6)" مت کلی " مفسر " آسو شیتد پرس " در مطلبی تحت عنوان " کمکهای مالی دولت آمریکا به گروههای مخالف دولت اوکراین " می نویسد : " ... دولت بوش در دوسال گذشته بیش از 65 میلیون دلار به ساز مانهای سیاسی در اوکراین کمک رسانده ا ست تا به رهبر مخالفین دولت اوکراین " ویکتوریوشچنکو " کمک رسانده شود . مقامات آمریکایی می گویند که این کمکها بخشی از کمک یک میلیارد دلاری ای است که هر ساله وزارت خارجه صرف تلاش برای استقرار دموکراسی در سرتاسر جهان می نماید ... " (7)عوامل اصلی چنین تحولی و اجزای تشکیل دهنده " شابلون دموکراتیک " را عناصر زیر تشکیل می دهند تا یک انقلاب از نوع رنگی اش و" براندازی " ( Replacement ) از سنخی که مد نظر هانتیگتون است و در بالا به آن اشاره شد ، متحقق شود :1- اپوزیسیون پرو غرب متحد حول یک کاندیدا .2- جنبش و حرکت جوانان و دانشجویان . ( در قسمتهای بعد مفصلتر به آن خواهیم پرداخت )3- هزاران ناظر انتخابات محلی که با انجام نظر خواهی هنگام خروج رای دهندگان از اماکن انتخاباتی ابتکار مبارزه تبلیغاتی با حکومت را از آن خود می کنند و این مسئله بسیار مهمی است که با تاثیر رسانه ای بالا مسئولین را برای پاسخگویی تحت فشار قرار می دهد . این نوع نظر خواهی مثلا در او کراین که " یوشچنکو" را 15 پوئن از حریف برتر اعلام نمود سرچشمه وقا یع پس از انتخابات بود .6 - اما آنچه بحث انقلابهای رنگی را در ایران به یک بحث زنده و داغ تبد یل کرده است ، رویا بافی ها یی است که اپوزیسیون را ست ایران ( سلطنت طلبا ن ، جمهوری خواهان ، روشنفکرا ن منفرد نئولیبرا ل و... ) حول مسا له انقلابهای رنگی به راه انداخته ا ست و به خیا ل خود می خواهد طرح مشابهی را برپایه همان مبانی و مولفه های فوق الذکر در ایران پیاده نماید . ( طراحی برنامه" رفراندوم " ( شصت میلیون دا ت کام ) اساسا در همین را ستا و بر پایه همین پیش فرضها بوده است. ) . هواداران پر هیاهوی طرح " رفراندوم " و حامیان غربی آنها هم برای خود حرفهایی دارند و به شدت مشغول فراهم کردن مقدمات " گذار مسالمت آمیز " و " غیر خشونت بار " ایران به سمت دموکراسی از طریق یک " انقلاب رنگی " دیگر می باشند ." مایکل لدین " نئو کنسروا تیو مشهور دستگاه بوش و از نظریه پردازان موسسه آمرکایی " انتر پرایز " است که زمانی در مورد ایران گفته بود : " 20 میلیون دلار به من بدهید تا انقلابی را که می خواهید راه بیاندازم "! . این " انقلابی " 20 میلیون دلاری در مقاله ای تحت عنوان " سریعتر لطفا ! " ( faster please ! ) راجع به حمایت از " طرح ملی رفراندوم پیشنهادی از داخل ایران " نظرات قابل توجهی ارائه داده است . وی پس از تعریف و تمجید از سخنرانیهای بوش و دلسوزی برای مردم ایران که در پی دموکراسی هستند می گوید : "... تنها انتخاب مهم و سودمند برای ایران ، رفراندوم بر سر مشروعیت حکومت خواهد بود... " وی سپس به به " طرح پیشنهادی رفراندوم "( 60 میلیون دات کام ) اشاره می کند و می نویسد : " .. یک رفراندوم ملی از سوی عده زیادی از شخصیتها و رهبران مهم و صاحب اعتبار که عمدتا در ایران ساکنند و برخی نیز از قربا نیان شکنجه می باشند پیشنهاد شده ا ست ... " وی اینگونه ادامه می دهد : "... یک غرب متحد می تواند آن کاری را با ایران انجام دهد که قبلا برای اوکراین انجام داده است ... همان انقلابی که قبلا در گرجستان تحت عنوان انقلاب گل سرخ به راه انداختیم و همان اقدام به رفراندوم که در همین تابستان گذشته بر علیه چاوز در ونزوئلا انجام دادیم و قبلتر ازآ ن ها ییتی و بازهم قبلتر نیکارا گوا و شیلی انجام داده بودیم ، انجام خواهیم داد... " (8)نه اشباه نمی کنید ! این یک اشتباه لپی نیست ! مایکل لدین به صراحت می گوید که انقلاب رنگی و رفراندوم در ایران و جاهای دیگر قرار است به همان اهداف و نتا یجی منجر شود که کودتای خونین پینوشه بر علیه حکومت مردمی سالوادور آلنده در سپتامبر 1973 و نبرد مسلحانه و وحشیانه باندهای سیاه " کنترا " مورد حمایت آمریکا بر علیه حکومت انقلابیون ساندینیست در نیکارا گوا در همان جهت سازماندهی شده بود و این قابل توجه تمام کسانی است که می خواهند معنای واقعی و صریح و ساده واژه هایی نظیر دموکراسی و دموکراسی خواهی و دموکراتیزاسیون را درک کنند.از آن سو محسن سازگارا از بنیانگذاران سپاه پاسداران و روشنفکر نئو لیبرا ل دو آتشه کنونی و از امضاءکنندگان بیانیه رفراندوم در مصاحبه با " نیویورک سان " می گوید : "... ما احتیاج به کمک آمریکا برای دفاع از حقوق دموکراتیک مردم ایران داریم .. " محمد ملکی نیز در مصاحبه ای با " شهروند " بر شیوه و کاربرد انقلاب مخملی در ایران تاکید می کند . (9)7 - رویکرد و راهبرد " انقلابهای " رنگی را از مناظر مختلف و البته بر اساس منافع سیاسی -اجتماعی متفاوت و متمایز می توان مورد نقد قرار داد . به عنوان نمونه ناسیونالیستها از این منظر به این رویکرد انتقاد می کنند که پای " بیگانه " را در مسائل " داخلی " کشور باز می کند و ممکن است " منافع ملی " و " استقلال " و " تمامیت ارضی " و ... کشور را به مخاطره اندازد . رویکرد " انقلاب " رنگی از جانب آن دسته از دموکراسی خواهانی که اصلاح طلب و "استحاله " طلب می باشند ( نک به بند شماره 2 و تقسیم بندی هانتینگتون ) نیز از یک منظر درون جنبشی یعنی بر سر راهبردهای متفاوت برای یک جنبش واحد مورد انتقاد قرار گرفته است . به عنوان مثال حمیدرضا جلایی پور اعتقاد دارد که راهبرد "انقلاب " رنگی در کانتکست سیاسی - اجتماعی ایران کاربردی ندارد و در نقد خود به نکاتی اشاره می کند که بعضا جالب و قابل توجه اند . به چند نمونه نکات مورد نظر وی در اینجا اشاره می شود :- آمریکا در ایران طرفدار نیروهای دموکرات نیست چون از سلطنت طلبان حمایت می کند .- عامل همبستگی در ایران مدنی است و قومی نیست .- انقلاب آرام در ایران طرفدار ندارد چون جامعه ایران یک جامعه توده ای نیست که هر کس بتواند هر از گاهی نسخه ای برای آن بپیچد.- در ایران نه تنها حکومت در مقابل رفراندوم ایستادگی می کند بلکه یک جنبش مردمی ، اسلامی و ضد آمریکایی وجود دارد که محافظه کاران هر گاه بخواهند در چند ساعت می توانند آن را فعال و بسیج کنند . (10)نقد ما بر این رویکرد در اینجا سه مولفه اصلی را در بر می گیرد که ما نخست به آنها اشاره کرده و سپس به توضیح مختصر آن می پردازیم :به " انقلاب " رنگی اصولا نمی توان عنوان " انقلاب " در معنای علمی و شناخته شده کلمه اطلاق کرد .بر این مبنا "انقلاب " رنگی نه تنها به تغییر و بهبود در ملاکهای زندگی انسانی در آن جوامع منجر نشده بلکه وضعیت فلاکت بار و ضد انسانی ای را بر مردم این جوامع تحمیل می کند که پیشبرد استراتژی مورد نظر آمریکا و غرب و سرمایه داری جهانی در این منطقه اقتضاء می نماید .تلاش در جهت کاربرد این استراتژی در ایران و برخی دیگر از کشورهای خاورمیانه که از جهات مختلف تفاوتهای اساسی و بنیادین با کشورهای باقی مانده از بلوک شرق دارند ، جامعه را دچار مخاطرات فراوان و مهلکی خواهد کرد و آن را در مغاک تباهی و فروپاشی قرار خواهد داد .7-1-انقلاب در تئوریهای تغییرات اجتماعی به دگرگونیهایی بنیادینی اطلاق می گردد که به ساقط کردن یک نظام سیاسی اجتماعی و و جانشین شدن یک نظام سیاسی - اجتماعی دیگر می انجامد. به عقیده لئون تروتسکی یکی از رهبران انقلاب اکتبر ، بارزترین خصوصیت هر انقلاب همانا " مداخله مستقیم و قهر آمیز توده ها در حوادث تاریخی " است . " ... در ادوار عادی دولت ، چه سلطنتی باشد و چه دموکراتیک ، خود را به سطحی ما فوق ملت ا رتقاء می دهد و آ نگاه تاریخ به دست متخصصان - پادشاهان ، وزراء ، بوروکراتها ، نمایندگان مجلس و روزنامه نگاران - ساخته می شود . ولی در شرایط انقلابی ، توده ها موانع ورود به صحنه سیاسی را ا ز میان بر می دارند ، نمایندگان پیشین خود را کنار می زنند و با دخا لت خود بنیادهای رژیم نوینی را پایه ریزی می کنند . البته دا وری در این مورد را به اخلاقیون وا می گذاریم ... در درجه نخست ، از دیدگاه ما ، تاریخ انقلاب عبارت است از ورود قهر آ میز توده ها به صحنه سیاسی ... " (11) البته به عقیده وی توده ها با یک برنامه از پیش ساخته شده برای باز سازی اجتماع به عرصه انقلاب گام نمی گذارند بلکه هنگام رفتن به این عرصه فقط احساس می کنند که دیگر نمی توانند جامعه کهن را تحمل کنند . در هر طبقه ، پیشاهنگان آن برنامه سیاسی دارند و آن هم نیاز مند آزمون حوادث و تایید توده هاست . نتیجه به هرحال تفاوت ماهوی است که بین وضعیت پسا انقلابی و پیشا انقلابی نه تنها از نظر سازمان حکومت و حکومت کنندگان بلکه در حیطه برنامه ها ، ارزشها ، آرمانها و ... وجود دارد ." انقلاب " رنگی ابدا واجد هیچ یک از خصوصیاتی که در بالا به آن اشاره شد نبود : چه به لحاظ شیوه های پیشروی و صورت پذیرفتن این تحولات ، چه با بررسی رهبران و عوامل پیشبرنده ا ین تحرکات و حامیان آنها و چه به لحاظ پلاتفرم این نیروها ونتایجی که این رویدادها به آن منجر شد.7-2 - با بررسی دقیق انقلابهای رنگی متوجه می شویم که اتفاقاتی که روی داده به تحولات عمیق اجتماعی - که قاعدتا از یک انقلاب انتظار می رود - حتی در مسیر همان دموکراتیزاسیون منجر نشده و مسئله صرفا به تغییر و جابجایی ا لیت سیاسی حاکم بر جامعه در امتداد تغییر بالانس قوا در سطح جدالهای غرب و روسیه محدود مانده است . و این درحا لی است که در طی سا لهای پس از فروپاشی بلوک شرق - همانطور که پیشتر اشاره شد - در ا ثر حاکم شدن مناسبات ا قتصاد بازار و دموکراتیزاسیون فقر و فلاکت و ناامنی ا قتصادی و اجتماعی وسیع و طاقت فرسایی برمردم کشورهای بر جای مانده از اتحاد شوروی سابق و بلوک شرق پیشین تحمیل شده ا ست . لازم است که بدانید این " انقلابیون " جعلی و قلابی جدید همگی در این سا لها از مسئولین و زمامداران حاکم بر کشور بوده اند و در کلیه تصمیماتی که در این سالها در سطح کلان سیاسی اتخاذ شده است و وضعیت پیش آمده سهیم و شریک می باشند . در گرجستان، ميکائيل ساکاشويلي، وزير سابق دادگستري در کابينه شواردنادزه، که از جانب رئيس سابق مجلس قانونگذاري گرجستان، زوراب وا نيا، و نينو بورجانادزه، رئيس وقت مجلس مورد حمايت قرار داشت، رهبري جنبش را در دست گرفت. اينان، سرگردگان سابق شاخه اصلاحطلب فوروم اجتماعي آقاي شواردنادزه، هر سه در مقاطعي، با سياست رئيسجمهوري که بيش از پيش از واقعيات بريده بود، فاصله گرفته بودند. در اوکراين، يوشچنکو، پيشتر در کابنيههاي کوچما پست ریاست بانک مرکزی و نخست وزیری را بر عهده داشت . و خانم يوليا تيموچنکو، - که با آرایش ویژه موهایش به سبک دختران روستایی اوکراین به عنوان نماد «انقلاب نارنجي» شناخته شده ـ نخست وزير و سپس تا سپتامبر ٢٠٠٥، معاون نخست وزير و مسئول شاخه پردرآمد وزارت انرژي بود و علاوه بر اینکه پیش از وقوع " انقلاب نارنجی " نامش در پرونده فسادهای مالی وجود داشت و گویا مدتی هم به این خاطر در زندان بود ، پس ازپیروزی انقلاب نارنجی هم به دلیل فساد مالی از وزارت برکنار شد ! . در قرقيزستا ن نيز، کورمانبک باکيف یکی از دو رهبر اصلی " انقلاب لاله ای " ، در کابينه آقايف پست نخستوزيري داشت. در واقع، بنبست در روند اصلاحات، و فساد مالي گسترده به دليل خصوصيسازيهاي وسيع، باعث ترغيب مسئولان قديم جهت پيوستن به صف مخالفان شده بود. (12)اکنون پس از گذشت حدود 3 سال از " انقلاب " گل سرخ در گرجستان ، سا کاشویلی که با وعده حل فوری مشکلات معیشتی مردم و رفع بیکاری و پایان دادن به فساد اقتصادی و ارتقای سطح دموکراسی و ... با 96 درصد آراء به ریاست جمهوری رسیده بود ، ناتوانی مطلق خود را متحقق ساختن این شعارها به اثبات رسانده است . در این راستا 14 نفر از روشنفکران و شخصیتهای فرهنگی گرجستان که قبلا در جبهه حمایت از "انقلاب " گل سرخ و شخص ساکاشویلی قرار داشتند در تاریخ 18 اکتبر 2004 با انتشار نامه ای سرگشاده به رییس جمهور اعتراض خود را حول محورهای زیر به اطلاع وی رساندند : عدم تحمل دیدگاههای مخالفان و اهانت به صاحبان این دیدگاهها، تحقیر مخالفان سیاسی و اهانت آشکار به آنها ، کوشش برای برقراری نوعی دیکتاتوری و ایجاد نوعی سلطه طلبی راکد ، اعمال کنترل و فشار شدید بر مطبوعات، دستگیری و ضرب و شتم مخالفان سیاسی ، وجود قوانین گزینشی برای مبارزه با فساد ، زیرپا گذاشتن رویه های معمول حقوق بشر و ... . (13)7-3- گفتیم که "انقلابهای" رنگی بر بستر شرا یط مشخص داخلی و بین ا لمللی و حول تقابل دو نیرو و جبهه مشخص روی داد اما آیا این شرایط قابل انطباق با شرایط ایران و در ا شل بزرگتر خاورمیانه می باشد ؟ پاسخ من به این سوال منفی است زیرا آ ن عاملی که سیمای سیاسی یکسره متفاوتی به منطقه خاورمیانه بخشیده است ، حضور جنبش نیرومند اسلام سیاسی است که نه تنها مانند الیت حاکم بر کشورهای باقی مانده از اتحاد شوروی سابق ، نیرویی زوا ل یافته و ناتوا ن نیست بلکه جنبشی است که در طی سالهای اخیر و به ویژه بعد از حادثه 11 سپتامبر عروج کرده است و آمریکا و غرب را در خاورمیانه به چا لش جدی کشانده و به یک پای جنگ قدرت در خاورمیانه بدل شده است و با توسل به شیوه های مسلحانه و بمب گذاری و عملیات انتحاری و به بهای از هم پاشاندن پیکره جامعه و... اجازه اجرا و پیشبرد چنین سناریوهایی را به آمریکا نخواهد داد . ( به یک مورد مشخص در این زمینه یعنی تجربه لبنا ن در سطور آتی خواهیم پرداخت ) اتفاقا در همان آسیای مرکزی و قفقاز در کشورهایی که خطر اسلام گرایی و گروههای اسلامی جدی باشد ، با آ نکه شرایط داخلی آنها همگی فراهم است اما ترجیح داده می شود که فعلا تغییری در کادر سیاسی و وضعیت سیاسی این کشور ها صورت نگیرد زیرا بیم آن می رود که اسلامگرایان با توجه به نفوذ و فعالیتهای جدی و مستمری که در سالهای اخیر دا شته اند در طی فعل و انفعا لی از نوع ا نقلاب رنگی زمام امور را در دست بگیرند و کنترل کار از دست نیروهای مورد حمایت غرب و آمریکا خارج شود . ( مورد ازبکستان نمونه کا ملا واضح و گویایی در این زمینه است ) بنابر این حمایت و بزرگ کردن انقلاب رنگی و در بوق کردن آن از سوی آمریکا و غرب درصورتی است که همه شرایط برای تثبیت سلطه سیاسی آنها مسجل باشد . اگر اعترا ضات علیه هر رژیمی در حدی باشد که تضمین کنترل و هدایت آن توسط سیاستمداران آمریکا و غرب انجا م نشده باشد از انقلاب رنگی و هیاهو پیرامون آن خبری نیست . بررسی تجربه اخیر لبنان صحت و درستی این نظرات را به صراحت تایید خواهد کرد :رفیق حریری سیاستمدار ثروتمندی بود که از سال 1992 تا سال 2004 به جز دوسا ل مداوما پست نخست وزیری را بر عهده داشت و از حیث بهره مندی از پشتوانه ثروت در کنترل بر سیاست نقشی شبیه سیلویو برلوسکونی نخست وزیر ایتا لیا داشت . وی در آن سالها دنبا له رو سیاست سوریه بود اما در جریان مبارزه انتخاباتی اخیرش بر مطالبه خروج نیروهای سوریه سرمایه گذاری کرد تا به سیاست خاورمیانه ای آمریکا نزدیک شود . در پی ترور حریری ، آمریکا تحرک سنگینی در جهت تغییر بالانس سیاسی درلبنان و تحت فشار قرار دادن سوریه به راه انداخت . به دنبال آن طرفداران حریری و مجموعه نیروهای اپوزیسیون با شعار خروج فوری نیروهای سوریه دست به تظاهرات زدند . در نبود حریری ولید جنبلاط رهبر دروزیها تلاش کرد رهبری اپوزیسیون را به دست بگیرد . آمریکا و رسانه های غربی از تحرکی که علیه دولت طرفدار سوریه به راه افتاد و نخست وزیر را به استعفاء کشاند حمایت کردند و با اشاره به تحولات اوکراین آن را هم انقلاب رنگی نامیدند . اما نه لبنان اوکراین بود و نه خاورمیانه بازمانده بلوک شکست خورده شوروی . تظاهرات مخملی و گل منگلی اپوزیسیون متمایل به آمریکا سریعا با تظاهرات مسلحانه و به مراتب بزرگتر حزب الله لبنان که به طرفداری از سوریه سازماندهی شده بود جواب داده شد و نخست وزیر مجددا به کار باز گردانده شد . (14)بدین ترتیب وجود با فت و نیروهای سیاسی متفاوت در خاورمیانه سرنوشت دیگری را برای ا نقلابهای رنگی و یا هر گونه تحرک دیگر آمریکا در این منطقه رقم خواهد زد ( موارد عراق و افغانستان در پیش روی ماست ) بنابراین بحث از انقلاب رنگی و مسالمت آمیز در خاورمیانه یعنی بحثی که پایه مادی و ابژکتیو ندارد صرفا به محملی برای خیا لبافی و تخدیر و رویا پردازی روشنفکرانه مبدل می شود چرا که کابوس خشن وسیاهی که در صورت تقا بل و درگیری آمریکا و جنبش اسلامی در خاورمیانه زندگی مردم را تهدید می کند ( مورد عراق را در ذهن داشته باشید ) را با هیچ ترفندی نمی توان رنگی و مخملی جلوه داد .8- چپ ایران را به واسطه تاریخ ، وضعیت عینی ، میزان خودآگاهی ، سطح و جنس مباحث و چشم اندازهایش در تمایز و مقایسه با چپ فی الحال موجود در کشورهای باقی مانده از اتحاد جماهیر شوروی سابق یکی دیگر از موانع تحقق سناریوهایی نظیر انقلاب رنگی در ایران است . چپ موجود در کشورهای تشکیل دهنده اتحاد جماهیر شوروی سابق از آن رو که درست در مرکز آوار بین المللی آنتی کمونیسم قرار داشته ، هنوز به شدت بحران زده ، نا هشیار و فاقد یک چشم انداز روشن برای تغییر انقلابی وضعیت جامعه و استفاده از فرصتها و تلاطمها است . اکثر این احزاب که در دهه 90 احیاء شده اند دارای تمایلات بعضا شدید ناسیونالیستی و میهن پرستانه روسی می باشند و با نگاهی یکسره معطوف به گذشته احیای تجربه اتحاد شوروی سابق را خواستار هستند و اساسا فاقد توانایی و حتی تمایل برای پی ریزی یک سیاست مستقل طبقاتی و ایجاد تمایز با سایر بخشهای الیت سیاسی حاکم بر این کشورها می باشند . پارلمانتاریسم و رفرمیسم ازاجزای اورژینال شکل دهنده هویت این چپ می باشد . به عنوان مثال حزب کمونیستهای قرقیزستان که در سال 1992 تاسیس شده است و تا سال 2004 توسط آبسامات ماسالیف رهبری می شد و یک چهارم کرسیهای مجمع قانون گذاری قرقیزستان را در اختیار داشت و یا حزب کمونیست قرقیزستان که در سال 1999 با انشعاب از حزب سابق الذکر تشکیل شد و از شرکت در انتخابات پارلمانی 2000 خودداری ورزید .در گرجستان دو حزب به نامهای حزب کمونیست متحد گرجستان و حزب کمونیست گرجستان فعالیت می کنند که به ترتیب در سالهای 1994 و 1992 تاسیس شده اند و احزابی استالینیست هستند که با هدف احیای سیستم " سوسیالیستی " پیشین عمده فعالیت خود را در پارلمان متمرکز نموده اند .حزب کمونیست اوکراین به نسبت احزاب فوق از وضعیت بهتری برخوردار می باشد . این حزب که توسط پترو سیموننکو رهبری می شود در سال 1998 در انتخابات پارلمانی شرکت کرد و توانست 25 درصد آراء و 123 کرسی را از آن خود سازد و به بزرگترین فراکسیون پارلمانی بدل گردد . در انتخابات سال 2002 نیز 20 درصد آراء را به خود اختصاص داد . وقوع " انقلاب نارنجی " تاثیر منفی بر میزان آراء و محبوبیت این حزب که از حامیان بلوک روسیه و یاناکوویچ تلقی می گردید گذارد و این حزب در انتخابات مارس 2006 توانست تنها 3 درصد آراء و 21 کرسی را از آن خود سازد .در تاریخ 27 ژوئن 2006 کنفرانسی متشکل از جمعی از اعضاء و وابستگان به یکی از جریانات متعلق به سنت مارکسیزم انقلابی در کیف پایتخت اوکراین با پیام " آلن وودز " نظریه پرداز برجسته مارکسیست برگزار شد که شرکت کنندگان در آن تاکید داشتند که عمده ترین معضل چپ اوکراین ، بحران رهبری طبقه کارگر است وبر این اساس مهمترین وظیفه ای که باید در دستور کار قرار بگیرد بنا نهادن یک حزب و رهبری انقلابی جدی است که کار خود را با احیای سنت بلشویسم و گسست رادیکال با گذشته استالینیستی چپ در اروپای شرقی آغاز می کند .(15)9 - همانطور که پیشتر اشاره شد ( نک به شماره 5 ) یکی از مولفه های پیش برنده طرحهایی مثل انقلاب رنگی یاری گرفتن ا ز حرکت جوا نا ن و دانشجویا ن در هر کشور ا ست. در مقا له گاردین که قبلتر به آن اشاره شد آمده است که سناریوی آمریکایی در " شابلون دموکراتیک " نقش ویژه ای را برای جوا نان فعال کشور در نظر گرفته ا ست . مثلا در صربستان این وظیفه بر عهده حرکت دانشجویی " ا تپور " ( به معنای مقاومت )، در گرجستان بر عهده حرکت دانشجویی " کمارا " ( به معنای " بس است " ) در اوکراین بر عهده حرکت " پورا " ( به معنای " لحظه فرا رسیده " ) و در بلاروس بر عهده حرکت " زوبر " گذاشته شده است . به عنوان نمونه سفارت آمریکا در بلاروس امکان سفر رهبرا ن اپوزیسیون جوانان ا ین کشور را به شبه جزیره با لتیک و ملاقات با صربها به منظور آموزش و دریافت تجربه از آنها را فراهم کرده است . و این مسئله ای است که توجه به آن به وجود امضای آقایان علی افشاری ، رضا دلبری ، اکبرعطری و عبدالله مومنی یعنی سران فراکسیون مدرن تحکیم وحدت در زیر بیانیه رفراندوم و نیز سخنرانی اخیر آقایان افشاری و عطری در کنگره آمریکا معنای ویژه ای می بخشد . این چهار نفر در مقاله ای تحت عنوان " چرا فراخوان رفراندوم ؟ " می نویسند : "... .. در پایان شکل کاملا مسالمت آمیز و روش اصلاحی طرح برای هدفی ساختار شکن می تواند مدل مناسبی از انقلابهای آرام و مخملین باشد . مردم یک کشور بدون آنکه به اعمال انقلابی و آشوب طلبانه بزنند که در شرایط کنونی ایران می تواند نتایجی ویرانگر و مخرب به بار آورد ،[ دقیقا برعکس ، به عقیده من و بر مبنای گفته های بالا عملی شدن طرحهایی نظیر رفراندوم و ا نقلاب رنگی و ... است که کشور را در کام فاجعه و تخریب و خشونت فروخواهد برد ] حاکمیت را مجبور به پذیرش خواسته هایشان می کنند . ا لگوی حرکت ا جتماعی و دموکراتیک اوکرا ین که تقریبا با طرح رفراندوم در ایران هم زمان بود می تواند به جنبشهای اجتماعی و نیروهای سیاسی کمک شایانی کند . مردم کشوری با اپوزیسیون سازمان یافته حاضر شدند هفته ها در سرمای شدید در خیابان حضور داشته باشند و با حفظ آرامش کامل توانستند حاکمیت اوکراین را به پذیرش خواسته شان و تجربه انتخابات وادار کنند ... " . و یا در قسمتی دیگر می نویسند : "... مردم همسایگان ما {منظور ایشان تجربه های افغانستان و عراق می باشند که یکی در هراس حمله بهاره و بازگشت دوباره طالبان به سر می برد و دیگری در حال فروپاشی کامل اجتماعی است } در این چند سال گذشته هر کدام به نوعی از زیر بار حاکمیتهای استبدادی خارج شده اند و هر کدام مسیری جداگانه را پیموده اند ...(16) [ هر آدم منصفی که فقط نگاهی به تیتر اخبار مربوط به وضعیت امروز عراق بیاندازد می فهمند که این " خارج شدن از زیر بار حکومتهای استبدادی " چه معنای عملی و چه عوا قبی دارد .]به هر حال به این طرحها و حرفها جز خیالبافی نام دیگری نمی توان اطلاق کرد . نه تنها شرایط ایران ( و خاورمیانه ) به آقایان اجازه پیشبرد فرایند آرام و مسالمت آمیز " خارج شدن از زیر بار حاکمیتهای استبدادی " را نمی دهد و آن را در صورت تحقق به یک تجربه خونبار و دردناک و ضد انسانی مبدل خواهد ساخت بلکه جنبش دانشجویی ایران به خاطر برخورداری از یک سنت دیرینه و قدرتمند چپ به راحتی و جز با دست بردن به شیوه هایی نظیر به راه انداختن یک " انقلاب فرهنگی " مجدد قابل تبدیل به " ا تپور " دیگری نخواهد بود .زیر نویسها : 1- این مطلب برای نخستین بار در زمستان 84 نوشته و منتشر شد و اکنون با ویرایش مجدد و افزودن مطالب جدید باز نویسی و تجدید انتشار می گردد.2- Samuel Huntington , " The third wave - democratization in the late twentinth century 1991 " university of oklahama press , esp . pp : 100 - 1633 - روسیه و چا لش گسترش ناتو به شرق / داوود کیانی www.iras.ir 4 - برفراز کرملین / محمدباقر ادیب بهروز www. Bashgah .net 5 - فرصتهای ایران در سرزمین انقلابهای مخملی / مصاحبه با دکتر مهدی سنایی www. Iras .ir6 - www. Edalat .net7 - آیا انقلابهای مخملی ، گل سرخی ، لاله ای " تینک تانک " های آمریکایی برای ایران محتمل است ؟ / المیرا مرادیhttp://news.gooya.com / 30 بهمن 13838 - آیا انقلابهای مخملی ، ......... برای ایران محتمل است ؟ / المیرا مرادیhttp://news.gooya.com / 30 بهمن 13839 - همان .10- سخنرانی در سمینار " گذار به دموکراسی " در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران / خرداد 138411 - تاریخ انقلاب روسیه / لئون تروتسکی / جلد اول / نشر فانوسا / 136012- نک به ژان ماری شوویه / " مهره های متعدد صفحه شطرنج اوکراین " / لوموند دیپلما تیک / ژانویه 200513- الهه کولایی / افسانه انقلابهای رنگی / موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین المللی ابرار معاصر تهران / صفحه 5014- در مورد تحولات لبنان که قرار بود در راستای انقلابهای رنگی زنجیره ای " انقلاب درخت سدر " نام بگیرد (این درخت سمبل پرچم لبنان است ) به لوموند دیپلماتیک / ژوئن 2005 / آلن گرش / " پدر خوانده های لبنان جدید " مراجعه کنید .15- the future of the left in ukrine"/ www.marxist.com"16- - آیا انقلابهای مخملی ، ......... برای ایران محتمل است ؟ / المیرا مرادیhttp://news.gooya.com / 30 بهمن 1383