سازماندهی راه ماست ! Share Tweetلندن به طور سنتی یکی از مراکز تجاری بزرگ جهان به حساب می آمده است. اما از سی سال پیش منطقه سیتی این شهر به همراه کنری ورف (Canary Wharf) به مرکز تعیین سیاست های بزرگ اقتصادی و مالی دنیا تبدیل شد. جایی که بزرگترین بانک های دنیا، بنگاههای مالی و سرمایه گذارها استقرار دارند و آنرا به نماد سرمایه داری تبدیل کرده اند. چسبیده به این نماد سرمایه داری، تاور هملتس یکی از فقیرترین محلات لندن وجود دارد و تصویر سرمایه داری را به خوبی کامل می کند.لندن با شورش بیگانه نیست. در دهه هشتاد میلادی و اواسط صدارت مارگارت تاچر، سیاست های اقتصادی خرد کننده طبقات پایینی جامعه و معاف از مالیات کردن و باز گذاشتن دست بانکدارها و شرکتهای مالی، که بعدها نام "تاچریسم" به خود گرفت، باعث بروز شورش های شهری در لندن و چند شهر دیگر بریتانیا شد و با سرکوب شدید دولت تاچر مواجه گشت.تشابه شورشهای اخیر با شورش 1981 در محله بریکستون را می توان اینگونه برشمرد که جرقه شروع هر دو کشته شدن جوانی به دست پلیس بود. اما تشابهی بزرگتر مسائل اقتصادی، رکود اقتصادی در هر دو زمان و تبعیضات گسترده علیه رنگین پوستان است. مایو کندی تحلیلگر ارشد هفته نامه آبزرور به خوبی تاکید میکند که روند کنونی مشکلات اقتصادی و اجتماعی، میتواند بریتانیا را وارد دورانی مشابه شورشهای شهری دوران حکومت تاچر بکند. سخنان اربابان رسمی که جامعه "اخلاق را از یاد برده است" و یا "این شورش ها توسط تبهکاران و برای به دست آوردن یک کفش تمرین جدید"، و یا تصویر تلویزیونی از دستبرد به یک فروشگاه توسط یک جوان سیاهپوست که هزاران بار از بی بی سی و بقیه بنگاههای خبری بزرگ دنیا پخش شد، تنها با هدف منحرف کردن ذهن از واقعیت جاری این جامعه و تبع آن کل بحران عظیمی است که سرمایه داری با آن دست به گریبان است. این تصادفی نیست که شورش های لندن اکنون و بعد از یک دوره رکود عظیم بازارهای بورس این شهر اتفاق می افتد.از سال 1978 تا 2006 فاصله طبقاتی (با نگاه به ضریب جینی) 67 درصد افزایش داشته است. این ضریب در سال 2010 در بریتانیا 0.36 بوده است. امروزه در بریتانیا ده درصد ثروتمندترین افراد ثروتی معادل با صد برابر ده درصد فقیرترین ها دارند. همچنین نرخ بیکاری 7.9% می باشد که این رقم برای سنین بین شانزده تا بیست و چهار سال به 20.3% می رسد.اگر بحرانهای دوره ای سرمایه داری را بررسی کنیم بحران سال 2008 بحرانی به مراتب گسترده تر و عمیق تر از حتی بحران قبل از جنگ جهانی دوم بود. در سه ماه آخر این سال تجارت جهانی بیست درصد سقوط داشت که به نسبت سالهای 31-1929 نیز نرخ بزرگتری بوده است.بانکدارها بهتر از همه می دانند که سرمایه داری و بحران هایش جهانی است و بحران در یکی از کشورهای حوزه یورو نه تنها مستقیم در بقیه کشورهای این حوزه بلکه در بریتانیا نیز اثر گذار خواهد بود. به همین دلیل در حال حاضر بریتانیا بزرگترین وام دهنده به ایرلند و در واقع بزرگترین طلبکار این کشور است. دولت ها و پارلمان هایشان که ترجمه رسمی و سیاسی سرمایه داران و بانکداران هستند میخواهند جریان سود آنها برقرار بماند و از طریق اعمال ریاضت های اقتصادی خسارت خود در بحران سالهای اخیر را جبران نمایند. سرمایه داری به وجود آورنده بحران عظیم اخیر جهان است اما بانکدارها با همدستی دولت ها می خواهند هزینه این بحران را از جیب طبقه کارگر بیرون بکشند. آنها با سیاست هر اتفاقی که بیافتد، سود ما نباید قطع گردد جلو آمده اند و فراموش کرده اند که همین سیاست اقتصادی ریاضت دهنده شان باعث انباشت تولید بیشتر و بحرانی عظیم تر در آینده می شود. بحرانی که بیش تر از قبل سنگین اش بر دوش زحمتکشان سنگینی می کند. مقامات بریتانیا انتقادهای خود را متوجه گروه ها و دسته های مجرمین کرده اند و آنها را به عنوان سر منشا و ریشه خشونتهای اخیر می شناسند. آنها فراموش می کنند که خشونت اصلی را بانکدارها و سفته بازها انجام می دهند. دزدی اصلی دزیدن چند دوچرخه و مواد غذایی نیست، دزدی اصلی دزدیدن سود سرشاری است که از دست رنج کارگران با یک چرخش اعتباری به یغما می رود.مارکس در جلد سه کاپیتال ذکر می کند که "بانکداری و موسسات اعتباری نیرومندترین ابزار پیشروی سرمایه داری شده اند، همچنین یکی از موثرترین وسیله های بورژوازی به سمت بحران و کلاهبرداری های عظیم هستند." در طرفی از این شهر کسانی که بازار مالی جهانی را مدیریت می کنند، موهبات جامعه که باید خرج در جامعه و برای پیشرفت آن به کار گرفته شود را به عنوان سود سهام، پاداش و ... بین خود تقسیم می کنند و در حالی سوار بر ماشین های چند ده هزار پوندی به سوی میخانه ها و فاحشهخانه ها می تازند از خیابانهایی می گذرند که بی قدرتان، حاشیه نشینان، رنگین پوستان، و ... زیر بار وحشتناک وام ها، فقر و تبعیض کمر خم کرده اند و همین باعث انبوه شدن نفرتی در زیر جامعه شده است که حال این بار به صورت این شورش های چند روزه خودنمایی کرد. ضمنا برای کسانی که حرف از "اخلاق" به میان می آورند باید گفت: اخلاق یکی از اولین موضوعات بود که سرمایه داری آنرا له کرد و جامعه ای را ساخت که بنا، ستون و سقف اش را سود تعیین می کند. جامعه ای که تنها "سود" مبناست و یک سرمایه دار، بانکدار، سفته باز و ... می تواند به مناسبت سودآوری بیشتر همنوعان خود را به فقر و نداری و گرسنگی بکشاند. مارکس در مانیفست می نویسد: " بورژوازى، هر جا که بقدرت رسيد، بين آدميان پيوند ديگرى، جز پيوند نفع صرف و "نقدينه" بى عاطفه باقى نگذاشت. بورژوازی قابليت شخصى انسان را به ارزش مبادلهاى بدل ساخت و بجاى آزاديهاى بيشمار عطا شده يا از روى استحقاق بکف آمده، تنها آزادى تجارت را برقرار ساخت و در يک کلمه، بجاى استثمارى که در پرده پندارهاى مذهبى و سياسى پيچيده و مستور بود، استثمار آشکار، خالى از شرم، مستقيم و سنگدلانهاى را رايج گردانيد."مبارزه برای عدالت نژادی در قرن بیستم یکی از موضوعات مهم مبارزه بوده است. تصور می شود الان به طور کامل این مشکل حل شده است و این اشتباه محض است. به طور مشخص در لندن محله ها همسان نیست. هنوز هم محرومیت در اقشار "غیر انگلیسی" بیش از انگلیسیهای سفیدپوست است. "دست دومی"ها در محله های خاصی زندگی می کنند و که می توان آنها را "گتو"های ظریف تر سرمایه داری افسار گسیخته دانست. در همه پاییتخت های کشورهای اروپایی و شهرهای بزرگ این قاره از این دست گتوسازی ها را می توان یافت. دغدغه ها و ترس های مشابه انسانهایی که در این محلات زندگی می کنند کم و بیش یکسان است. در این محله ها مواد مخدر جز عادی ترین مسائل است. مردمان این محلات اولین قربانیان شرایط بحران سرمایه داری اند. غالبا به عنوان ارتش ذخیره بیکاران از آنان استفاده می شود. از نداشتن آینده همیشه در رنج هستند و همیشه از سوی پلیس مورد سوءظن هستند. صدای آنها هیچگاه به درستی شنیده نمی شود و غالبا تنها وقتی مشکلاتشان شنیده می شود که زمینه تحقیق آکادمیک جامعه شناسی باشند ! سه مصاحبه شونده جملاتی را به گزارشگران یورونیوز گفته اند که خیلی واضح این شرایط را توضیح می دهد:"1- پلیس آنها را بی دلیل مورد آزار و اذیت قرار می دهد. 2- ما فقط انتظار داریم که صدایمان شنیده شود. ما تنها عدالت می خواهیم. ما فقط سهم مان را از زندگی می خواهیم. ما در بریکستون زندگی می کنیم و هیچ کسی به ما چیزی نمی دهد. ما خسته و کلافه هستیم. دیگر ذله شدیم. و اگر شورشی وجود دارد به خاطر همین است که جوانان بریده اند. 3- آیا از شیوه زندگیتان راضی هستید؟ آیا از آنها که همه درآمدتان را می گیرند و نمی توانید وام های تان را بپردازید، راضی هستید؟"در کنار این باید گفت همان بحران های اقتصادی که در جهان عرب زمینه ساز بروز انقلاباتی علیه سیستم حاکم شد، باعث شورش های لندن نیز گردید. اما این شورش ماهیتا با چیزی که درتونس و مصر اتفاق افتاد و تجمعات میدان خورشید اسپانیا و اخیرا تظاهرات تل آویو، متفاوت است. مارکسیست ها با شورش لندن به دلیل خشونت آمیز بودنش مخالف نیستند، شورش های لندن خشونت کوری است که دشمن را اشتباه گرفته است. این شورش ها را در کنار تظاهرات شکوهمند چندین هزار نفری دانشجویان در ماههای گذشته سال 2011 و نوامبر 2010 بگذاریم به وضوح تفاوت را متوجه می شویم. در آن تظاهرات ها که آن هم با دخالت پلیس به خشونت کشیده شد، هدف و شعار کاملا مشخص بود و بر علیه سیاست های ریاضت کشی اقتصادی شکل گرفته بود. اما شورش های اخیر خواست سیاسی و اجتماعی را به جامعه منتقل نمی کرد. در واقع زمینه هر دو شرایط بد اقتصادی، بیکار سازیها، نرخ بالای تورم و کاهش دستمزدها بوده است. اما شورش های اخیر بدون توجه به زمینه طبقاتی اش خرد کردن ماشین دولتی و ابزار حاکمیت طبقاتی را با خرد کردن مغازه ها اشتباه گرفته بود.با این حال ما عمیقا مردم جان به لب رسیده از تبعیضات اقتصادی را درک می کنیم، برعکس تصویر مدیاهای رسمی و تحلیل گرانشان و یا بعضی جامعه شناسان این مردم را تبهکار، اراذل و اوباش، و ... نمی دانیم. بین این شورشیان قطعا تبهکارانی بوده اند اما تجمیع همه به تبهکار و دزد یک خوش خدمتی به سیستم حاکم است. اگر ما انتقادی به این شورش ها داریم مسلما این انتقاد از حاشیه نشینان، رنگین پوستان و دست دومی ها برای ما نشان دادن روش درست مبارزه و تبدیل خشونت فردی به خشونت جمعی و طبقاتی است.در حال حاضر مردم توهماتشان نسبت به ایدئولوژی های حاکم از است داده اند اما امید آنها برای تغییر بنیادی هیچ راه از پیش آماده ای را پیدا نمی کند، هیچ حزبی یا سازمان توده ای نیست که افکار و احساسات آنها را نمایندگی کند. سازمانهای توده ای و کارگری در دهه های پنجاه تا هفتاد میلادی کانون و نقطه تجمع طبقه کارگر اروپا بودند و در همین سازمانها جوانان، بیکاران، مهاجران نیز بسیج می شدند. این نقش تا حدودی زیادی در دوران حاضر از این سازمانها گرفته شده است و رهبران این سازمان های توده ای با رویکردی بوروکراتیک و غیر کارگری سازمانهایی که در آن سالها سازمانهای مبارزه ای بودند را به سازمانهای مذاکره ای بدل کرده اند. تنها وجود یک راه حل انقلابی برای کنترل ثروت عمومی جامعه و برداشتن اولین قدمها به سمت سوسیالیسم می تواند این معضلات را پاسخ بگوید.